
ایرانویج واژهایست فارسی برگرفته از واژهٔ اوستایی ایرییانم وَئِجه یا ایرییانم وَئِجو (Airyanəm Vaējah٬ Airyanəm Vaējō) به معنی «سرزمین ایرانیان» یا «بنگاه و پایگاه اصلی ایرانیان» و نام اسطورهای سرزمینی است که ایرانیان در آغاز در آن میزیستند.
این واژه در زبان پهلوی به «ایرانویج» تبدیل شده است. خود این واژه ایرانویج واژه مرکبی است که از دو جزء ترکیب یافته است. بخش نخست آن ایران و بخش دوم آن ویج است و «ویج» به معنی تخمه و نژاد است و در زبان فارسی بیج از این ریشه است. از اینرو ایرانویج به معنی نژاد و تخمه ایرانیهاست.
در فَرگَرد یکم وندیداد اوستا آمده:
نخستین سرزمین و کشور نیکی که من - اهوره مزدا - آفریدم ائیرییانَم وَئِجو بود بر کرانهٔ رود دایتیای نیک. پس آن گاه اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی (اژدهاً) را در رود دایتیا بیافرید و زمستان دیو آفریده را بر جهان هستی چیرگی بخشید.
در اوستا زمانی که درباره ایرانویج سخن میرود، سخن از جایی است بسیار سرد است و شاید هم بخاطر همین سرماست که ایرانیها ار آنجا کوچ کردهاند. درباره مکان ایرانویج دو دیدگاه مهم وجود دارد.
دیدگاه اول
برخی از دانشمندان ایرانشناس مانند دارمستتر گمان دارند که ایرانویج میبایستی در آذربایجان باشد و آن را در حدود قرهباغ تعیین میکنند که همان اران دوران کهن است. جای دیگری که برای ایرانویج تعیین میکنند در خاور ایرانزمین بزرگ است. بسیاری از دانشمندان جای آن را در آسیای مرکزی میدانند. این دانشمندان بر نوشتههای وندیداد تکیه میکنند. در قسمت جغرافیایی آن فهرستی از شهرها و سرزمینها برشمرده میشود که در آغاز آن ایرانویج آمده است و پس از آن سغد، مرو، بلخ، نیسا و هرات آورده شده است و میبینیم که در این شهرها و سرزمینها که بر میشمارد یک نظم جغرافیایی وجود دارد و اگر این ترتیب منطقی جغرافیایی را بپذیریم بایستی ایرانویج را در نقشه جغرافیایی در بالای آنها جستجو کنیم و در این جستجو جای ایرانویج کهن سرزمین خوارزم میشود که در گذشته بسیار آباد بوده است. نوشته دیگری هم این فرضیه را تأیید میکند و آن اینست که در وندیداد آمده است که ایرانویج در کنار رود «ونگوهی دائیتی» واقع شده است و در نوشتههای پهلوی آمده است که این رود همان «وهرود» است و در جای دیگر آمده است که وهرود رود جیحون(اکسوس) است.
دیدگاه دوم
نزدیک به 14000 سال پیش واپسین دوره یخبندان آغازید و در 10000 سال پیش پایان یافت. در سرزمینهای اپاختری (شمالی) و کوهستانی بیشتر یخچال به چشم میخورده است. و در سرزمینهای میانی بیشتر بارش باران رخ میداده است. رسوب چاله های درونی نشان از آن است که ایران در دورههای میان یخچالی ومیان بارانی، بارندگیهای سختی را پشت سر گذاشته است. و این همزمان است با افزایش وگسترش جنگلها و هوای نمناک در ایران. ودر دوره های سرد یخچالی به پیش باز هوای سرد می رفته است.
در 10000 سال پیش با پایان یافتن واپسین (آخرین) دوره یخبندان آب و هوای گرم و نمناک ایران را فرا میگیرد.
در 5500 تا 6000 سال پیش بارندگیهای به اندازهاش برابر بارندگیهای کنونی میرسد وهمه چالهها ودریاچههای پر از آب شده و بالا میآید و کویرها وآبراههها هم جدای از آن نیستند.
و این همان است که از آن با نام توفان و تندباد جمشید و نوح نام میبرند.
افزایش بارندگیها در 4500 سال پیش به اوگ (اوج) خود میرسد.
و از 4000 سال پیش خشکسالی و دوره گرم آغاز میشود واین زمان برابر است با جابجایی شهرها و شهریگریها (تمدنها) در ایران وخاموشی بسیاری از شهرها و.....در ایران. (شهر سوخته-تپه مارلیک-سیلک کاشان و....)
چندان که کارمانیا (کرمان) و سیستان تا 2000 سال پیش سرسبز و خرم بودهاند.
از آنروست که در شهرهای گم شده و فراموش شده سفالها و ساختههای دست آدمیان را میتوان یافت که در آن آبزیان نگارگری شدهاند.
و میتوان گفت که در زمان یخبندان آیا آریاییان سرما را دوست داشتهاند و با گرم شدن فلات ایران بدینجا کوچ کرده اند ؟؟؟؟
منبع
1- بهرام فرهوشی. ایرانویج. مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، شهریور ۱۳۶۸
نظرات شما عزیزان: